من و تو

سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن هنوزم پرمیکشه دل واسه به تو رسیدن

براي عشق ...


براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده .

براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.

براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .

براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .

براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش



+ نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ساعت 19:32 توسط امید |


هميشه ...


همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری

 

اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری

 

که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم

همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند

 



+ نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ساعت 19:26 توسط امید |


بدنبال تو


در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو

 

 

تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام

 

دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام

 



+ نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ساعت 19:25 توسط امید |


بي تو بودن

 

بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟ 

 

+ نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ساعت 19:24 توسط امید |


اغوش گرمت

هـــزار بار این پهلو اون پهـــــــــــــــــــــلو میــــــــشم

فایــــــــده ای نداره این تخـــــــــــت خواب

آغـــــــوش گرم تــــــــــورو کم داره

رفتنت دلمو میلرزونه و عاشــــــــــــق ترم میــــــــــکنه

وقتــــــــــی که هرجوری شده دلت میـــــــــــــــــخواد

 منو بــــــــه یه هم آغوشی عاشــــــــــــقانه دعوت کنـــــــی

وای چـــه لذتی داره آغــــــــوش گــــــــــــــرمت

+ نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ساعت 19:21 توسط امید |


تسليم عشق


آهای عشق ، من تسلیم تو هستم… آهای عشق ، من هیچ حرفی در برابرت ندارم که به زبان بیاورم… تو مرا شکست دادی ای عشق… من تسلیم احساسات آتشین تو میباشم… آهای عشق ، تو مرا خیلی شکنجه دادی ، مرا عذاب دادی ، یک دنیا غم و غصه در وجودم جا دادی ، ولی من باز هم من با این همه عذاب تسلیم تو شدم… ای عشق تو مرا در باتلاق زندگی فرو بردی ، تو مرا در زندان عاشقی اسیر کردی ، تو مرا در سرزمین دروغینت نگه داشتی تا من از تو دور نشوم… آهای عشق من تسلیم تو هستم ، اینک که من تسلیم تو شده ام ،میخواهی دوباره مرا شکنجه دهی ؟. مرگ را به تو ترجیح دادم ، اما تو نگذاشتی که من خودم را از این دنیا و از تو راحت کنم… ای عشق ، تو کجایی؟. فریاد مرا می شنوی؟.. گریه های را میبینی؟… غم و غصه های مرا احساس می کنی؟….. پس چرا پاسخی به من نمیدهی؟… من تسلیم تو شده ام … آروز داشتم یک بار هم تو تسلیم من شوی ! تنها آروزی من این بود که من تو را فراموش کنم ! اما…! اما نتوانستم فراموشت کنم ، تو احساسی را در وجود من قرار دادی که دیگر فراموشی تو زمان مرگم هست…! آهای عشق من تسلیم تو هستم…


 
+ نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, ساعت 19:18 توسط امید |


دلم ميگيرد

دلم می گیرد !..

وقتی ..

می نویسم فقط برای تو ..

ولی ..

همه می خوانند الا تو …!!!

+ نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ساعت 9:12 توسط امید |


عكس تورا ...

عـــ ــ ــکس تـــــــو را

به سقفــــــ آسمــ ــ ــان سنجــــاق میکنم

حال که ایــــن روزهـــا

از فرط دلتنـ ــ ـگی

چشمانـــم مدام رو به آسمــ ــ ــ ـان استـــــــ

بگذار تــــــو در قابـــــــ چشمانــــم باشی

 

 

 

 

+ نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ساعت 9:9 توسط امید |


بيا ...

پاشو بیا کمی بغلم کن
ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست
من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست
دنیا سر جدایی ما شرط بسته اند
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست.....!

+ نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ساعت 9:8 توسط امید |


دلم مي خواهد

نه حوصله خواندن دارم!

نه حوصله نوشتن !

 این همه دلتنگی نه با خواندن کم میشود نه با نوشتن

 دلم آغوش گرمت را میخواهد ...

- حال آدم خراب پرسیدن ندارد اما ...دستانش گرفتن دارد!.

+ نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ساعت 9:7 توسط امید |


بي تو

حَـجم خالیِ تـو را ، حَـجم پـُر هیچ کس ، پـُر نمی کند . . . حـالا هی بگـــو ...

  دوستـان بـه جـــایِ مـــا !!!

 

 

+ نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ساعت 9:6 توسط امید |


دوستم بدار

دوستم بدار....

من کوچکم اما نه آنگونه که در یادت نمانم .....

نه آنگونه که دلم برایت تنگ نشود....

دوستم بدار....

من مغرورم اما نه آنگونه که تکرار عشق را تاب نیاورم....

نه آنگونه که حرف های درشت،قلبم را هدف میگیرند،دیگر نبوسمت ....

دوستم بدار....

من انتظارم مانند دستانم باز و کوچک است ...

اما آنقدر وسعت دارم که تو با همه امتدادت درونم چو رودی خروشان جاری باشی...

مرا دوستم بدار....

من فرشته ای از آسمان نیستم ،اما زمین هم فرشته دارد...

+ نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ساعت 9:5 توسط امید |


ازتو چه پنهون

 

از تــــو چه پنهان ،

گاهی آنقدر خواستنی می شوی

که شروع می کنم

به شمارش تــک تــک  ثانیه ها

برای یک بار دیگر رسیدن ،

به تـــــــــــو …

+ نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ساعت 9:4 توسط امید |


درددل

دردی به دلم افتاد
انگار که دل تنگم
خیال رفتن از دنیا
شده اواز این قلبم
نمی داند کسی دردم
نمی داند از این قلبم
سکوت واژه می پیچد
در این روح تن جسمم

+ نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, ساعت 12:45 توسط امید |