سلام ای تنها بهونه واسه نفس کشیدن هنوزم پرمیکشه دل واسه به تو رسیدن
براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده .
براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.
براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .
براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .
براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش
همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری
اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری
که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم
همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند
در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو
تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام
دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته
آسمان پر باران چشم هایم
بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه
بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد
وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟
هـــزار بار این پهلو اون پهـــــــــــــــــــــلو میــــــــشم فایــــــــده ای نداره این تخـــــــــــت خواب آغـــــــوش گرم تــــــــــورو کم داره رفتنت دلمو میلرزونه و عاشــــــــــــق ترم میــــــــــکنه وقتــــــــــی که هرجوری شده دلت میـــــــــــــــــخواد منو بــــــــه یه هم آغوشی عاشــــــــــــقانه دعوت کنـــــــی وای چـــه لذتی داره آغــــــــوش گــــــــــــــرمت
آهای عشق ، من تسلیم تو هستم… آهای عشق ، من هیچ حرفی در برابرت ندارم که به زبان بیاورم… تو مرا شکست دادی ای عشق… من تسلیم احساسات آتشین تو میباشم… آهای عشق ، تو مرا خیلی شکنجه دادی ، مرا عذاب دادی ، یک دنیا غم و غصه در وجودم جا دادی ، ولی من باز هم من با این همه عذاب تسلیم تو شدم… ای عشق تو مرا در باتلاق زندگی فرو بردی ، تو مرا در زندان عاشقی اسیر کردی ، تو مرا در سرزمین دروغینت نگه داشتی تا من از تو دور نشوم… آهای عشق من تسلیم تو هستم ، اینک که من تسلیم تو شده ام ،میخواهی دوباره مرا شکنجه دهی ؟. مرگ را به تو ترجیح دادم ، اما تو نگذاشتی که من خودم را از این دنیا و از تو راحت کنم… ای عشق ، تو کجایی؟. فریاد مرا می شنوی؟.. گریه های را میبینی؟… غم و غصه های مرا احساس می کنی؟….. پس چرا پاسخی به من نمیدهی؟… من تسلیم تو شده ام … آروز داشتم یک بار هم تو تسلیم من شوی ! تنها آروزی من این بود که من تو را فراموش کنم ! اما…! اما نتوانستم فراموشت کنم ، تو احساسی را در وجود من قرار دادی که دیگر فراموشی تو زمان مرگم هست…! آهای عشق من تسلیم تو هستم…